جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

Tasaviri Khatere Angiz Baraye Bache hay Dahe 60


  تصاویر خاطره انگیز از هشت سال جنگ و زندگی در دهه شصت

بمناسبت ماه مهر و به یاد دهه شصت تصاویر خاطره انگیز از آن دوران نمایش داده میشود به یاد داشته باشیم که جنگ آسان نیست ، هیچ گاه آسان نبوده و جنگ هشت ساله ای که ما داشتیم یکی از سخت ترین جنگ های تمام دوران ها بوده ، چه رشادت ها ایثارها جانفشانی ها که ندیدم چقدر همبستگی و محبت و یک دستی موج میزد با اینکه شرایط کشور و زندگی مردم سخت بود ولی همه دل زنده بودند با اینکه جوان های مملکت در جبهه جنگی نابرابر شهید میشدند بوی زندگی مشام ادم را سیر میکرد کسی خسته از مهر و محبت و عشق ورزیدن نبود ان دوره نهایتا به اتمام رسید و گذار به سبک نوین زندگی آغاز شد تغییرات به سرعت اتفاق می افتاد آنانی که دهه شصت و اتفاقاتش را حس کردن و با هشت سال دوران دفاع مقدسش زندگی کردند حضم هشت سال زمامداری احمدی نژاد و اصولگرایان برایشان سخت است دیگه خبری از ان یک دستی نیست فاصله طبقاتی موج میزند ماشین های لوکس کمیاب دنیا تو ایران هزار هزار تا با دلار زیرمیزی وارد میشه کسی حاضر به گرفتن دست دیگری نیست مگه توش پول باشه همه دلال شدند عاشق ملک و زمین سه هزار سه هزار دزدی میکنند کسی به فکر آیندگان نیست گویی آخر الزمان است و همه چی باید مصرف و نابود بشه …. باور نمیشه چقدر زود عوض شدیم چقدر زود …..
البته بایدامیدوار به دولت تدبیر و امید باشیم و خوشبختانه نشانه خوبی نیز از روزهای بهتر دیده میشود
 
اکنون برای لجظه ای هم شده بریم به اون دوران ؛ دوره سختی بود ولی آدماش با هم خوب بودند
روزهای کلافگی… روایت فقر در زندگی دهه شصتی‌ها
 
زندگی در زیر موشک باران تهران+عکس
 
بلوار کشاورز-… و چنارها که طراوتشان، جنگ نمی شناخت
 

 
خیابان ایرانشهر- تا یک متر، وظیفه گونی هاست و از آن بالاتر، کار چسب ها و کرکره ها
 
اوشین و خاطره ای فراموش نشدنی از آن دهه
 
سریال ۲۹۷ قسمتی و اولین سریال ژاپنی بود که پس از انقلاب از آنتن سیمای جمهوری اسلامی ایران روی آنتن رفت. محبوبیت زیادی نزد مردم یافت
 
کارتون های دهه شصت
 
نوستالژی دهه شصت
 
بازی آتاری – کسی هست صدهزار بالاتر رفته باشه !
 
خاطره های تصویری از کوپن های دهه ۶۰
 
نوستالژی کوپن معیشتی
 
کوپن فروشی
 
کوپن فروشی
 
زندگی دهه شصتی
 
حضور و نقش زنان در دفاع مقدس
 
تهیه غذا برای رزمندگان
 
مردم تهران در صف نفت
 
مردم تهران در صف نفت
 
هاشمی رفسنجانی حضور پیوسته‌ای در عرصه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی کشور داشت
 
رفسنجانی در بسیاری از نقاط حساس تاریخ بعد از انقلاب حضور موثرداشته است از جمله پذیرش قطعنامه ۵۹۸
 
عکس های از هشت سال دفاع مقدس

 
رزمنده های ما اغلب تو اوان جوانی بودن خیلی هاشون هنوز جوون هم حساب نمیشدند اگه به قطعه شهدا رفتید به تاریخ تولدشون بیشتر دقت کنید
 

 
رشادت ها و دلاوری های مردان ما در جبهه های جنگ بی امان خیلی بیشتر از این ها بوده که بخواهیم به این سادگی ها فراموش شود
 
جواد عنایتی رزمنده جوان اهل کاشان بود
 
این جانب جواد عنایتی در روز یکشنبه ، تاریخ ۹/۲/۶۳ در ساعت ۵/۵ بعد از ظهر توبه کردم و از این تاریخ به بعد هرگز دنبال گناه نمی روم. حدود دو سال و نه ماه بعد ،  به تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه مزد خود را دریافت می کند و بال در بال فرشتگان می گشاید
 
 

 
ابتکارات شهید چمران در ۸ سال جنگ ایران و عراق
 
پروژه زیردریایی و خودرو مخصوص حرکت در رملهای شنی
 
طرح کانال چمران
 
راهیان کربلا
 
خلوص و پاکی و ارتباط با خدا حس بارز اون دوران بود
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
نوجوانان و جنگ
 
صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. تنها ۱۵۰ دقیقه پس از این مصاحبه صدام،عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند
 

 
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
شبیه این صحنه رو به دفعات از تلویزیون پخش میشد اون هلیکوپتری که از ارتفاع کم یک تانک عراقی رو شکار میکنه یادتونه!
 
اسرای عراقی
 
شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا…بیسیم چی گردان غواص لشکر امام حسین …. معروف به حسن سر طلا… منطقه نهر خین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید … پیکر مطهرش هنوز هم برنگشته …. این اخرین عکس حسن هست …
 

 
سربازان شکسته گذشتند خسته بر اسبان تشریح و …
 
اتوبوس‌های دوطبقه، خودرویی نوستالژیک برای ایرانیان هستند. خودرویی که حتی از آن برای جابجایی رزمندگان به جبهه‌های جنگ تحمیلی نیز استفاده شد.





۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

تو عالم جاهلی خوبیت نداره

قیصر گفت: جوات! پس حسابی خوردین، ولی اومدین گفتین «زدین»! نه همش هم نگفتیم که ما «زدیم». مثلاً تلفن به اوباما رو ما «زدیم»، ولی گفتیم اونا «زدن»! یا گفتیم هولوکاست رو اونا تهمت «زدن»!

داشتم از وزارت امور خارجه برمی‌گشتم، پس از یک روز دوندگی طاقت‌فرسا برای حل این تحریم‌های لعنتی، خیلی پکر بودم، پس گفتم برم پیش قیصر، یکی از دوستام و کمی درد دل کنم. پس توی قهوه‌خونه قنبر جلوی وزارت خارجه زیر گذر مهدی موش وعده گذاشتیم.

نشسته بودم که دیدم قیصر کتش رو انداخته رو شونه‌اش و اخماشو کشیده تو هم و داره می‌یاد. گفتم رخصت! گفت عزت زیاد!

پس از مقداری چاق‌سلامتی، نشستیم و دو تا چایی که بالا انداختیم، قیصر اخماشو کشید تو هم، گفت: «تو چرا این ریختی شدی جوات؟ کی زدتت؟»

ظریف: «قصه‌اش درازه!»

قیصر: «کجا؟»

ظریف: «هیچی بابا، ما سازمان ملل بودیم! حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»

قیصر: «کریم؟! کدوم کریم؟»

ظریف: «کریم آب‌منگل، حالا بهش می‌گن روحانی! می‌شناسیش! آره! از ما نه، از اونا آره، که بریم دواخوری سازمان ملل. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره، نه گاز دنده، دم هتل سازمان ملل اومدیم پایین، یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد؛ رو تخت مجمع عمومی نشسته بودیم، داشتیم می‌خوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم؛ دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا، آشیخ علی خامنه‌ای نامرد، ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی خودم! تو نمیری به موت قسم، خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون، رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دم کوچه مهران، بغل این نُرقه‌فروشیه اومدم پایین، دیدم یه سر و هیکل میزونیه اسمش اوباما، این جوریه، زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت اه، حالا یه دست هم به‌ما نمی‌دین؟! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایم‌تر زد، دستمو کردم تو جیبم که برم و بیام، چشام رو باز کردم دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم تو سازمان ملل زدیم، شمام بگین زده! آره، تو عالم جاهلی خوبیت نداره.»

قیصر گفت: جوات! پس حسابی خوردین، ولی اومدین گفتین «زدین»!

نه همش هم نگفتیم که ما «زدیم». مثلاً تلفن به اوباما رو ما «زدیم»، ولی گفتیم اونا «زدن»! یا گفتیم هولوکاست رو اونا تهمت «زدن»!

قیصر گفت دآآشتم مصبتو شکر! این زدن به اون زدن در! تا همین جاشم همه‌شونو لت و پار کردین! ولی یک‌کم هم مردونگی می‌کردین!

گفتم: احترامت واجبه خان‌دایی! اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی‌یاد؛ کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ این آمریکا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی؛ هر وقت به این اوباما گفتم نوکرتم، خنجر کوبید تو این جیگرم؛ علی رهبر خودمون که می‌تونست یه محلی رو جابجا کنه، وقتی زمان شاه زجرش می‌دادن می‌رفت با میتی اخوان ثالث عرق می‌خورد و عربده می‌کشید، دیوارا تکون می‌خوردن و هر چی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه‌آب‌ها قایم می‌شدن، چی شد؟ زمان شاه رفت زیارت و گذاشت کنار؛ مثه یه مرد شروع کرد روضه خواندن و کاسبی کردن و پول حلال خوردن، اما مگه گذاشتن! این نظام روزگاره، یعنی این روزگاره خان‌دایی، نزنی، می‌زننت. حالا سید علی کجاست؟ الآن شده مقام معظم رهبری! نزنی می‌زننت!



اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ اون که امام براش شعرای عرفانی می‌نوشت! همه دل‌خوشیش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمیش اون رادیو قرآن! الاهی نور به قبرشون بباره! چقدر شبای ماه رمضون من و سید علی راه می‌افتادیم و می‌رفتیم دنبال دانش هسته‌ای! حالا چی شد؟ آمریکا و انگلیس و فرانسه بی‌معرفت، سه تا از خدا بی‌خبر، مفت‌مفت سایت‌های ما رو فرستادند زیر خاک، منم این کار و می‌کنم، منم می‌فرستمشون زیر خاک!

این مذاکرات تازه این اولیش بود، تو حمام نمره سازمان ملل، اوباما رو پاهام افتاده بود، نمی‌دونی چه التماسی می‌کرد، چشاش داشت از کاسه در می‌اومد خان‌دایی، می‌فهمی؟ چشاش داشت از کاسه در می‌اومد، اونارم وادار به التماس می‌کنم، حساب یک‌یک شونو می‌رسم.

بدتون نیاد، شما دیگه برا خودتون عمرتونو کردید، منم دو تا گیر کوچیک دارم، یکی این‌که به این ننه‌ام قول دادم ببرمش هاوایی زیارت آغا، یکی‌ام یه جوری مهرم رو از دل این سخنگوی امور خارجه بیارم بیرون! فقط همین و همین؛ فرض کن که مردیم، خیال می‌کنی چی می‌شه خان‌دایی؟ کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ نه، سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه که اذون مغرب رو بگن، همه مردوم تهرون یادشون می‌ره که ما چی بودیم و واسه چی می‌دزدیدیم؛ همین‌طور که ما یادمون رفته چقدر دزد بودیم! دیگه تو این دوره زمونه کسی حوصله حرف‌های مقام معظم رهبری رو نداره!

۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

هیس

 
 
هیس
 
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان، آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند، از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز، از لپ هام گرفت تا گل بندازه.  تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده

خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم.
گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره.
گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار، نه بیاره.

حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت : کجا بودم مادر ؟ آهان . جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود. بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ.  سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را ریختند تو باغچه و
گفتند : تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
گفتم : آخه ....
گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه

بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل کرد و نشوند رو طاقچه ،
همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم.
به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم
مامانم خدا بیامرز ، گفت: هیس ، دوست داشتن چیه ؟ عادت میکنی

بعد هم مامانت بدنیا اومد، با خاله هات و دایی خدابیامرزت.  بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد. یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد. نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ، یعنی اون می رفت.
می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
می گفت : هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون

می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ، گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش.

مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت:  آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه. اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد. دلم پر می کشید که حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت
حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه.

گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم. آی می چسبید، آی می چسبید. دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر. ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود، اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم

یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
گفت : هیس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده که انگشت نما شم

مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت: می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم. یهو پیر شدم ، پیر

پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ، هر چی بود که تموم شد
آخیش خدا عمرت بده ننه. چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس

به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به کودکی اش
هشتی ، وشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی و ...

گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی
گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند

خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ، اینقدر به همه هیس نگید. بزار حرف بزنن. بزار زندگی کنن. آره مادر هیس نگو ، باشه؟ آدمیزاد از "هیس "
خوشش نمی یاد
__,_._,___
 

10 Asl Baraye Inke Zehni Aram Dashte Bashid !


        ۱۰ اصل برای اینکه ذهنی آرام داشته باشید

 
ذهن خالي، محل مورد علاقه شيطان است. تمام كارهاي شيطاني در ذهن خالي روي خواهد داد. ذهن خود را با افكار مثبت و با ارزش پر كنيد.
 
۱. در كار ديگران دخالت نكنيد، مگر آنكه از شما درخواست كمك كند.
بيشتر ما با مداخله در امور ديگران، براي خود و آنها مشكلاتي ايجاد مي كنيم. ما معمولاً به اين دليل در كار آنها مداخله مي كنيم كه معتقديم راه ما، بهترين راه است. ما تصور مي كنيم كه منطق ما بهترين منطق است و كساني كه مطابق طرز فكر ما عمل نمي كنند، بايد مورد انتقاد قرار بگيرند و به مسير درست (كه همان مسير ماست) هدايت شوند. اين طرز فكر، وجود فرديت را انكار مي كند. خداوند هر يك از ما را منحصر به فرد آفريده است و هيچ دو نفري، نمي توانند يك جور فكر و عمل كنند. تمام مردان و زنان، به روش منحصر به فرد خودشان عمل مي كنند؛ بنابراين به فكر كار خود باشيد و آرامش را براي خود حفظ كنيد.
 
۲. حسود نباشيد
همه ما اين تجربه را كسب كرده ايم كه چگونه حسادت مي تواند آرامش ذهن را به هم بزند؛ مثلاً وقتي كه شما مي دانيد كه سخت تر از همكاران تان در اداره كار مي كنيد، اما گاهي اوقات آنها ترفيع مي گيرند و شما نمي گيريد، يا اينكه چند سال پيش كاري را شروع كرديد، اما به اندازه همسايه تان كه تازه يك سال است آن كار را شروع كرده، موفق نيستيد. مثال هاي متعددي از اين قبيل در زندگي روزمره وجود دارد، اما هيچ يك از آنها دليل نمي شود كه شما حسودي كنيد. به خاطر داشته باشيد كه زندگي هر كسي طبق سرنوشت او رقم مي خورد كه حالا جزئي از واقعيت اوست. اگر مقدر شده كه شما ثروتمند باشيد، هيچ چيز در دنيا نمي تواند شما را متوقف سازد و اگر اينگونه مقدر نشده باشد، هيچ كس نمي تواند به شما كمك كند. با سرزنش كردن ديگران، در قبال بداقبالي خود، كاري از پيش نمي بريد. مطمئن باشيد كه حسادت، شما را به جايي نمي رساند، تنها آرامش را از ذهن شما مي ربايد.
 
۳. ببخشيد و فراموش كنيد
اين روش، بهترين راه براي رسيدن شما به آرامش ذهني است. ما اغلب به دليل اينكه كسي به ما توهين كرده يا به ما ضرري رسانده است، احساسات ستيزگي را در قلب خود افزايش مي دهيم. ما شكايت ها و گلايه ها در خود را پرورش مي دهيم و نتيجه آن براي ما، تنها بي خوابي، زخم معده و افزايش فشارخون است. توهين يا صدمه ممكن است يك بار اتفاق بيفتد، اما با تشديد شكايات، مدام آن را به خود يادآوري مي كنيم. شما بايد به سرعت اين عادت بد را ترك كنيد. زندگي بسيار كوتاه تر از آن است كه بخواهد بازيچه چنين چيزهايي شود. ببخشيد و فراموش كنيد؛ تنها با بخشش و فراموش كردن است كه عشق شكوفا مي شود.
 
۴. به دنبال تاييد ديگران نباشيد
دنيا پر از آدم هاي خودخواه است. آنها به ندرت بدون انگيزه هاي خودپسندانه كسي را ستايش مي كنند؛ آنها ممكن است امروز شما را ستايش كنند، زيرا در قدرت هستيد، اما به محض اينكه جايگاه خود را از دست داديد، موفقيت شما را فراموش مي كنند و به دنبال پيدا كردن نقص و ايراد در شما خواهند بود. چرا تا حد مرگ براي به رسميت شناخته شدن تلاش مي كنيد؟ اين رسميت، ارزش اين همه تلاش را ندارد. وظايف خود را بسيار اخلاقي و صادقانه انجام دهيد و منتظر تاييد ديگران نباشيد.
 
۵. خودتان را مطابق با محيط پيرامون خود تغيير دهيد
اگر سعي كنيد فقط محيط را تغيير دهيد، موقعيت هايتان را از دست خواهيد داد. به جاي آن، سعي كنيد خودتان را مطابق با محيط اطراف خود تغيير دهيد. به محض انجام اين كار، حتي محيط پيرامون تان كه با شما سر جنگ داشت، به طور اسرارآميزي، تغيير مي كند و با شما همسو و هماهنگ مي شود.
 
۶. آنچه را كه درمان نمي شود، تحمل كنيد
بهترين راه براي تبديل ضرر به سود، همين است. هر روز با تعداد زيادي از ناملايمات، بيماري ها، آزردگي ها و حوادثي مواجه مي شويم كه نمي توانيم آنها را تحمل كنيم و يا تغييرشان دهيم؛ بنابراين بايد ياد بگيريم كه با آنها سازگار شويم. بايد بياموزيم با خوشرويي و بردباري، آنها را تحمل نماييم. به خودتان ايمان داشته باشيد؛ شما برحسب ميزان شكيبايي خود، قدرت و توانايي بيشتري را به دست خواهيد آورد.
 
۷. به اندازه توان خود مسئوليت به عهده بگيريد
لازم است اين پند، هميشه در خاطرتان بماند. ما اغلب تمايل داريم بيشتر از توان مان مسئوليت برعهده بگيريم؛ انگار اين امر، ذهن و منيت ما را راضي مي سازد، اما شما كه حدود خود را به خوبي مي شناسيد، چرا كار بيشتري را تحمل مي كنيد كه نگراني بيشتري را براي شما در بر خواهد داشت؟ شما نمي توانيد با فعاليت هاي بيشتر، ذهن خود را به سمت آرامش سوق دهيد؛ بنابراين درگيري هاي اضافي را كاهش دهيد و اوقات خود را صرف دعا، درون نگري و آرامش نماييد. اين كار افكاري را كه موجب بروز استرس و بي قراري در ذهن تان مي شود، كاهش مي دهد. ذهن آسوده، آرامش بيشتري در بر خواهد داشت.
 
۸. به طور مرتب تمركز را تمرين كنيد
تمرين تمركز، ذهن را آرام مي كند و افكار مزاحم را از بين مي برد. اين كار بالاترين درجه آرامش ذهن است. اگر هر روز نيم ساعت تمركز نماييد، ذهن تان در ۲۳ ساعت و نيم ديگر، آرامش كافي خواهد داشت و ذهن شما به سادگي قبل، درگير ناملايمات نمي شود. با افزايش زمان تمركز روزانه، سود بيشتري عايدتان خواهد شد. به علاوه، كارايي شما نيز افزايش مي يابد و قادر خواهيد بود نتايج بهتري را در زمان كمتري ارائه دهيد.
 
۹. ذهن خود را هرگز خالي نگذاريد
ذهن خالي، محل مورد علاقه شيطان است. تمام كارهاي شيطاني در ذهن خالي روي خواهد داد. ذهن خود را با افكار مثبت و با ارزش پر كنيد. فعالانه يك سرگرمي را دنبال كنيد و كاري را انجام دهيد كه علاقه شما را برانگيزد. شما بايد تصميم بگيريد كه چه چيزي بيشتر ارزش دارد؛ پول يا آرامش ذهن؟ ممكن است سرگرمي هاي شما اغم از كارهاي عام المنفعه يا كار مذهبي، هميشه پولي به همراه نداشته باشد، اما حس موفقيت و تكامل را براي شما در بر خواهد داشت؛ حتي زماني كه از لحاظ جسمي در حال استراحت هستيد، خودتان را مشغول خواندن يا مناجات با خدا نماييد.
 
۱۰. هيچ گاه كاري را به تعويق نيندازيد و هرگز افسوس نخوريد
انرژي و وقت خود را با «بايد» يا «نبايد» ها تلف نكنيد. روزها، ماه ها و سال ها ممكن است با اين مناظرات ذهني بيهوده تلف شود. شما هرگز نمي توانيد برنامه ريزي دقيق و همه جانبه اي داشته باشيد، زيرا هرگز نمي توانيد تمام اتفاقات آينده را پيش بيني نماييد. براي وقت خود ارزش قائل شويد و كارهايي را انجام دهيد كه به راستي لازم است انجام شود. مهم نيست كه اولين بار با شكست مواجه شويد؛ زيرا مي توانيد از اشتباهات خود درس بگيريد و بار ديگر موفقيت كسب نماييد. عقب نشيني و نگراني، كاري از پيش نمي برد، هرگز حسرت نخوريد؛ آنچه كه اتفاق افتاده، ديگر قابل تغيير نيست، حتي اگر تمام عمر حسرت آن را بخوريد.




Khoshhali Yani In...! (Funny Pic)


       خوشحالی یعنی این!