جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

Tasaviri Khatere Angiz Baraye Bache hay Dahe 60


  تصاویر خاطره انگیز از هشت سال جنگ و زندگی در دهه شصت

بمناسبت ماه مهر و به یاد دهه شصت تصاویر خاطره انگیز از آن دوران نمایش داده میشود به یاد داشته باشیم که جنگ آسان نیست ، هیچ گاه آسان نبوده و جنگ هشت ساله ای که ما داشتیم یکی از سخت ترین جنگ های تمام دوران ها بوده ، چه رشادت ها ایثارها جانفشانی ها که ندیدم چقدر همبستگی و محبت و یک دستی موج میزد با اینکه شرایط کشور و زندگی مردم سخت بود ولی همه دل زنده بودند با اینکه جوان های مملکت در جبهه جنگی نابرابر شهید میشدند بوی زندگی مشام ادم را سیر میکرد کسی خسته از مهر و محبت و عشق ورزیدن نبود ان دوره نهایتا به اتمام رسید و گذار به سبک نوین زندگی آغاز شد تغییرات به سرعت اتفاق می افتاد آنانی که دهه شصت و اتفاقاتش را حس کردن و با هشت سال دوران دفاع مقدسش زندگی کردند حضم هشت سال زمامداری احمدی نژاد و اصولگرایان برایشان سخت است دیگه خبری از ان یک دستی نیست فاصله طبقاتی موج میزند ماشین های لوکس کمیاب دنیا تو ایران هزار هزار تا با دلار زیرمیزی وارد میشه کسی حاضر به گرفتن دست دیگری نیست مگه توش پول باشه همه دلال شدند عاشق ملک و زمین سه هزار سه هزار دزدی میکنند کسی به فکر آیندگان نیست گویی آخر الزمان است و همه چی باید مصرف و نابود بشه …. باور نمیشه چقدر زود عوض شدیم چقدر زود …..
البته بایدامیدوار به دولت تدبیر و امید باشیم و خوشبختانه نشانه خوبی نیز از روزهای بهتر دیده میشود
 
اکنون برای لجظه ای هم شده بریم به اون دوران ؛ دوره سختی بود ولی آدماش با هم خوب بودند
روزهای کلافگی… روایت فقر در زندگی دهه شصتی‌ها
 
زندگی در زیر موشک باران تهران+عکس
 
بلوار کشاورز-… و چنارها که طراوتشان، جنگ نمی شناخت
 

 
خیابان ایرانشهر- تا یک متر، وظیفه گونی هاست و از آن بالاتر، کار چسب ها و کرکره ها
 
اوشین و خاطره ای فراموش نشدنی از آن دهه
 
سریال ۲۹۷ قسمتی و اولین سریال ژاپنی بود که پس از انقلاب از آنتن سیمای جمهوری اسلامی ایران روی آنتن رفت. محبوبیت زیادی نزد مردم یافت
 
کارتون های دهه شصت
 
نوستالژی دهه شصت
 
بازی آتاری – کسی هست صدهزار بالاتر رفته باشه !
 
خاطره های تصویری از کوپن های دهه ۶۰
 
نوستالژی کوپن معیشتی
 
کوپن فروشی
 
کوپن فروشی
 
زندگی دهه شصتی
 
حضور و نقش زنان در دفاع مقدس
 
تهیه غذا برای رزمندگان
 
مردم تهران در صف نفت
 
مردم تهران در صف نفت
 
هاشمی رفسنجانی حضور پیوسته‌ای در عرصه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی کشور داشت
 
رفسنجانی در بسیاری از نقاط حساس تاریخ بعد از انقلاب حضور موثرداشته است از جمله پذیرش قطعنامه ۵۹۸
 
عکس های از هشت سال دفاع مقدس

 
رزمنده های ما اغلب تو اوان جوانی بودن خیلی هاشون هنوز جوون هم حساب نمیشدند اگه به قطعه شهدا رفتید به تاریخ تولدشون بیشتر دقت کنید
 

 
رشادت ها و دلاوری های مردان ما در جبهه های جنگ بی امان خیلی بیشتر از این ها بوده که بخواهیم به این سادگی ها فراموش شود
 
جواد عنایتی رزمنده جوان اهل کاشان بود
 
این جانب جواد عنایتی در روز یکشنبه ، تاریخ ۹/۲/۶۳ در ساعت ۵/۵ بعد از ظهر توبه کردم و از این تاریخ به بعد هرگز دنبال گناه نمی روم. حدود دو سال و نه ماه بعد ،  به تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۵ در شلمچه مزد خود را دریافت می کند و بال در بال فرشتگان می گشاید
 
 

 
ابتکارات شهید چمران در ۸ سال جنگ ایران و عراق
 
پروژه زیردریایی و خودرو مخصوص حرکت در رملهای شنی
 
طرح کانال چمران
 
راهیان کربلا
 
خلوص و پاکی و ارتباط با خدا حس بارز اون دوران بود
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
نوجوانان و جنگ
 
صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد. تنها ۱۵۰ دقیقه پس از این مصاحبه صدام،عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند
 

 
 
عکس یادگاری دفاع مقدس
 
شبیه این صحنه رو به دفعات از تلویزیون پخش میشد اون هلیکوپتری که از ارتفاع کم یک تانک عراقی رو شکار میکنه یادتونه!
 
اسرای عراقی
 
شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا…بیسیم چی گردان غواص لشکر امام حسین …. معروف به حسن سر طلا… منطقه نهر خین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید … پیکر مطهرش هنوز هم برنگشته …. این اخرین عکس حسن هست …
 

 
سربازان شکسته گذشتند خسته بر اسبان تشریح و …
 
اتوبوس‌های دوطبقه، خودرویی نوستالژیک برای ایرانیان هستند. خودرویی که حتی از آن برای جابجایی رزمندگان به جبهه‌های جنگ تحمیلی نیز استفاده شد.





۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

تو عالم جاهلی خوبیت نداره

قیصر گفت: جوات! پس حسابی خوردین، ولی اومدین گفتین «زدین»! نه همش هم نگفتیم که ما «زدیم». مثلاً تلفن به اوباما رو ما «زدیم»، ولی گفتیم اونا «زدن»! یا گفتیم هولوکاست رو اونا تهمت «زدن»!

داشتم از وزارت امور خارجه برمی‌گشتم، پس از یک روز دوندگی طاقت‌فرسا برای حل این تحریم‌های لعنتی، خیلی پکر بودم، پس گفتم برم پیش قیصر، یکی از دوستام و کمی درد دل کنم. پس توی قهوه‌خونه قنبر جلوی وزارت خارجه زیر گذر مهدی موش وعده گذاشتیم.

نشسته بودم که دیدم قیصر کتش رو انداخته رو شونه‌اش و اخماشو کشیده تو هم و داره می‌یاد. گفتم رخصت! گفت عزت زیاد!

پس از مقداری چاق‌سلامتی، نشستیم و دو تا چایی که بالا انداختیم، قیصر اخماشو کشید تو هم، گفت: «تو چرا این ریختی شدی جوات؟ کی زدتت؟»

ظریف: «قصه‌اش درازه!»

قیصر: «کجا؟»

ظریف: «هیچی بابا، ما سازمان ملل بودیم! حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»

قیصر: «کریم؟! کدوم کریم؟»

ظریف: «کریم آب‌منگل، حالا بهش می‌گن روحانی! می‌شناسیش! آره! از ما نه، از اونا آره، که بریم دواخوری سازمان ملل. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره، نه گاز دنده، دم هتل سازمان ملل اومدیم پایین، یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد؛ رو تخت مجمع عمومی نشسته بودیم، داشتیم می‌خوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم؛ دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا، آشیخ علی خامنه‌ای نامرد، ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی خودم! تو نمیری به موت قسم، خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون، رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دم کوچه مهران، بغل این نُرقه‌فروشیه اومدم پایین، دیدم یه سر و هیکل میزونیه اسمش اوباما، این جوریه، زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت اه، حالا یه دست هم به‌ما نمی‌دین؟! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایم‌تر زد، دستمو کردم تو جیبم که برم و بیام، چشام رو باز کردم دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم تو سازمان ملل زدیم، شمام بگین زده! آره، تو عالم جاهلی خوبیت نداره.»

قیصر گفت: جوات! پس حسابی خوردین، ولی اومدین گفتین «زدین»!

نه همش هم نگفتیم که ما «زدیم». مثلاً تلفن به اوباما رو ما «زدیم»، ولی گفتیم اونا «زدن»! یا گفتیم هولوکاست رو اونا تهمت «زدن»!

قیصر گفت دآآشتم مصبتو شکر! این زدن به اون زدن در! تا همین جاشم همه‌شونو لت و پار کردین! ولی یک‌کم هم مردونگی می‌کردین!

گفتم: احترامت واجبه خان‌دایی! اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی‌یاد؛ کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ این آمریکا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی؛ هر وقت به این اوباما گفتم نوکرتم، خنجر کوبید تو این جیگرم؛ علی رهبر خودمون که می‌تونست یه محلی رو جابجا کنه، وقتی زمان شاه زجرش می‌دادن می‌رفت با میتی اخوان ثالث عرق می‌خورد و عربده می‌کشید، دیوارا تکون می‌خوردن و هر چی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه‌آب‌ها قایم می‌شدن، چی شد؟ زمان شاه رفت زیارت و گذاشت کنار؛ مثه یه مرد شروع کرد روضه خواندن و کاسبی کردن و پول حلال خوردن، اما مگه گذاشتن! این نظام روزگاره، یعنی این روزگاره خان‌دایی، نزنی، می‌زننت. حالا سید علی کجاست؟ الآن شده مقام معظم رهبری! نزنی می‌زننت!



اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ اون که امام براش شعرای عرفانی می‌نوشت! همه دل‌خوشیش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمیش اون رادیو قرآن! الاهی نور به قبرشون بباره! چقدر شبای ماه رمضون من و سید علی راه می‌افتادیم و می‌رفتیم دنبال دانش هسته‌ای! حالا چی شد؟ آمریکا و انگلیس و فرانسه بی‌معرفت، سه تا از خدا بی‌خبر، مفت‌مفت سایت‌های ما رو فرستادند زیر خاک، منم این کار و می‌کنم، منم می‌فرستمشون زیر خاک!

این مذاکرات تازه این اولیش بود، تو حمام نمره سازمان ملل، اوباما رو پاهام افتاده بود، نمی‌دونی چه التماسی می‌کرد، چشاش داشت از کاسه در می‌اومد خان‌دایی، می‌فهمی؟ چشاش داشت از کاسه در می‌اومد، اونارم وادار به التماس می‌کنم، حساب یک‌یک شونو می‌رسم.

بدتون نیاد، شما دیگه برا خودتون عمرتونو کردید، منم دو تا گیر کوچیک دارم، یکی این‌که به این ننه‌ام قول دادم ببرمش هاوایی زیارت آغا، یکی‌ام یه جوری مهرم رو از دل این سخنگوی امور خارجه بیارم بیرون! فقط همین و همین؛ فرض کن که مردیم، خیال می‌کنی چی می‌شه خان‌دایی؟ کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ نه، سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه که اذون مغرب رو بگن، همه مردوم تهرون یادشون می‌ره که ما چی بودیم و واسه چی می‌دزدیدیم؛ همین‌طور که ما یادمون رفته چقدر دزد بودیم! دیگه تو این دوره زمونه کسی حوصله حرف‌های مقام معظم رهبری رو نداره!