جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

۷ دلیل اصلی که شما احساس شادی نمی‌کنید




۷ دلیل اصلی که شما احساس شادی نمی‌کنید 
 

 
نگاهی به اطراف خود بیندازید.
چند نفر از افراد دور و بر شما، شاد نیستند؟
چند نفر از آن‌ها لبخند بر لب دارند و واقعاً شاد هستند؟
اکثر افراد پیرامون ما شاد نیستند. چرا این‌گونه است؟
کجای راه را اشتباه رفته‌ایم که به اینجا رسیده‌ایم؟
من در محله ای بزرگ شدم که در آن هر روز صبح انسان‌ها با چهره ای غمگین از خانه های خود بیرون می آمدند و به سمت ایستگاه اتوبوس می‌رفتند. در ایستگاه به راحتی می‌توانستید جمع زیادی از این افراد را ببینید. بودن در کنار این افراد به من نکات ارزشمندی را آموخت. آموختم که چرا مردم شاد نیستند.
 
۱-نگران بودن.
مادر، با چهره ای درهم روی صندلی نشسته است و نگران امتحان آخر هفتهٔ پسرش است. این امتحان تعیین می‌کند آیا پسرش به یک مدرسهٔ خوب خواهد رفت یا خیر. او همچنین در فکر این است که به محله ای که نزدیک مدرسهٔ پسرش است نقل مکان کنند. او در فکر این است که نکند پسرش با دوستان بدی قاطی شود و کار سطح پایینی گیرش بیاید.
مارک تواین یک‌بار گفت "من سن زیادی دارم و بسیاری از مشکلات بزرگ را می‌شناسم، اما اکثر آن‌ها هیچ گاه اتفاق نمی‌افتند". وقتی شما نگران هستید، یک تصور غیر واقعی از آینده را در ذهن خود ایجاد می‌کنید؛ و اعتقاد به این تصور، موجب ایجاد احساس منفی در شما می‌شود. به عبارت ساده تر، شما بدون هیچ دلیل قابل قبولی، خودتان را از آینده می‌ترسانید.
 

 
راه حل:شاد باشید، نگرانی را رها کنید. نگرانی برای شما هیچ سودی ندارد. اگر برای مشکل شما هیچ راه حلی وجود ندارد، نگرانی هم کمکی نمی‌کند. اگر راه حلی برای مشکل وجود دارد، پس باید با تمام قدرت به سمت آن بروید.
 
۲-از دست دادن کنترل.
مرد میان‌سالی با ناراحتی بر روی یکی از صندلی‌های مترو نشسته بود. رئیسش او را به خاطر ضرر مالی که پروژهٔ او به شرکت وارد کرده بود، توبیخ کرده و به جایگاه شغلی پایین‌تری تنزل داده بود. او شغلش را برای پرداخت اجاره خانه نیاز دارد، بنابراین چاره ای جز ماندن در این شغل ندارد.
شاد بودن زمانی که شما تصور می‌کنید که همهٔ دنیا علیه شما هستند کار سختی است!! افرادی که همیشه خود را شکست خورده می‌بینند هیچ‌گاه شاد نخواهند بود. دلیل این امر نیز واضح است. آن‌ها هیچ‌گاه نخواسته‌اند تا کنترل زندگی خود را به دست بگیرند. آن‌ها معتقدند دلیل ناراحتیشان شخص دیگر یا چیز دیگری است؛ و همچنین فکر می‌کنند که این ناراحتی را شخص دیگری به جز خودشان می‌تواند بر طرف کند. آن‌ها در دنیای (بهتر است بگوییم جهنم) "ای کاش" زندگی می‌کنند.
 

 
راه حل:قدرت این را در خود ایجاد کنید که هر اتفاقی در زندگی‌تان می‌افتد شما مسئول آن هستید. شما همیشه قدرت تصمیم گیری را در زندگی دارید. هیچ‌گاه این اجازه را به کسی ندهید که برای شما تصمیم بگیرد.
 
۳-کینه‌توزی.
 یک دانش آموز دبیرستانی در اتوبوس ایستاده است. یک دستش به میله و دست دیگرش به موبایلش است. با خشم دندان‌هایش را به هم می سایید. دوست او یک ویدئوی خجالت آور از او را در فیس‌بوک منتشر کرده است. او در فکر انتقام گرفتن از او است.
شما چقدر کینه‌توز هستید؟
با اعضای فامیل؟ با دوستان؟ با افراد دیگر؟
زمانی که شما کینه‌توزی می‌کنید، تنها فردی که تحت تأثیر قرار می‌گیرد خود شمایید. طرف مقابل شما معمولاً به هیچ وجه در جریان نیست که شما چه نفرتی از او دارید و یا چه بلایی می‌خواهید سر او بیاورید. در این وضعیت شما عصبانی، غمگین و ناراحت هستید، طوری که این ذهنیت منفی کل ذهنیت شما را، منفی می‌کند. در این حال شما واقعاً چه چیزی بدست می‌آورید؟
راه حل : ببخش و فراموش کن. به یاد داشته باشید که اگر این قضیه را فراموش نکنید، شما آن فرد را واقعاً نبخشیده اید. هرچه سریع‌تر این کار را انجام دهید. چون وقتی شما به کسی اجازه داده‌اید تا شما را عصبانی کند، کنترل خود را به دست او داده‌اید (مورد شمارهٔ ۲) با این کار شما بسیار شاد تر خواهید بود.
 
۴-داشتن قوانین بی مورد شخصی.
زن ناگهان بر سر زنی دیگری فریاد کشید فقط به این دلیل که نگذاشت آن زن اول از اتوبوس پیاده شود و بعد وی سوار شود. با این مشاجره مشخص است که هر دو زن با ناراحتی ایستگاه را ترک کردنند.
یکی از ساده‌ترین راه‌ها برای اینکه خوشحال نباشید (!) این باور است که همهٔ اطرافیان شما باید بر طبق قوانین شما رفتار کنند. آخرین باری که عصبانی شدید را به خاطر بیاورید. آیا دلیل عصبانیت شما این نبود که کسی یکی از قوانین شما را زیر سؤال برده بود؟
راه حل:به خاطر داشته باشید که قوانین شما فقط مخصوص خود شماست، دیگران مجبور نیستند با آن قوانین زندگی کنند. اینکه در قانون شخصی شما این‌گونه است که اول باید افراد از اتوبوس پیاده شوند و بعد مسافران سوار شوند دلیل بر این نیست که شخص دیگر هم این گونه فکر کند. قبول کنید که قوانین و استاندارد های شما ربطی به دیگران ندارد.
 
۵-مقایسه با دیگران.
مهندس جوانی در ایستگاه مترو ایستاده بود و عمیقاً در فکر فرو رفته بود. از چهره‌اش می‌شد فهمید که از مسئله ای ناراحت است. ساعتی قبل دوستان دانشگاهی‌اش را دیده بود. آنها پیشرفته خوبی در زمینهٔ شغلی داشتند و به سرعت در حال پیشرفت بودند. او به زندگی خود فکر می‌کند و از خود می‌پرسد کجای راه را اشتباه رفته است.
مقایسهٔ خود با دیگران در صورتی که شما اعتماد به نفس بالایی داشته باشید می‌تواند در شما ایجاد انگیزهٔ قوی بکند، اما متأسفانه بیشتر انسان‌ها این توانایی را ندارند و در نهایت پس از مقایسه دچار نا‌امیدی و احساس حقارت می‌شوند. دلیل این مشکل هم اینجاست که اکثراً در هنگام مقایسه ما فقط خود را با یکی از ویژگی‌های فرد دیگر مقایسه می‌کنیم و اغلب با بهترین ویژگی آن فرد.

 
راه حل:از مقایسهٔ خود با دیگران دست بکشید. اگر می‌خواهید با کسی خود را مقایسه کنید، با خودتان مقایسه کنید. آیا امروز از دیروز بهتر بوده‌اید؟ اگر می‌خواهید خود را با دیگران مقایسه کنید، در تمام جنبه های زندگی مقایسه کنید و نه فقط در یک ویژگی.
 
۶-زندگی را برای خود سخت می‌کنید.
کارآفرینی در گوشه ای از اتوبوس نشسته بود و به رشد کسب و کار خود فکر می‌کرد. او تلاش بسیاری انجام داده بود تا همه چیز درست پیش برود اما رشد کسب و کار او کند بود. او از پیشرفت کارش ناامید شده بود.
«زمانی من خوشحالم که ۱۰ میلیارد تومان پول داشته باشم» یا «من زمانی خوشحال می‌شوم که غذای خوشمزه ای امشب درست کنم» کدامیک از این دو شانس بیشتری برای خوشحالی دارند؟ من در مورد پولداری و یا بی پولی صحبت نمی‌کنم، من در مورد انتظار شما برای خوشحالی صحبت می‌کنم. شادی و خوشحالی را خود شما ایجاد می‌کنید. بسیاری از ما زندگی را برای خود بیش از حد سخت می‌کنیم.

 
راه حل: چرا رسیدن به هدف را برای خود سخت می‌کنید؟ تعریف خود را از موفقیت بگویید و کاری کنید که هر روز به قسمتی از آن برسید. زندگی کوتاه است پس وقت خود را بر سر چیزی بگذارید که از آن لذت می‌برید.
تعریف من از موفقیت این است : مادامی که کاری را که دوست دارم انجام بدهم موفق هستم.
 
۷-بدبین بودن.
زن: طلاها را در خانه بزاریم؟
مرد: نه ممکن است دزد بیاید.
زن:باشه پس همراه خود ببریم مسافرت؟
مرد:نه ممکن است گم شود.
زن:می‌خواهی ان‌ها را در بانک بگذاریم؟
مرد نه ممکن است زلزله بیاید و بانک خراب شود. زن … و این داستان ادامه دارد.
خیلی ساده است، زمانی که ما عمیقاً در فکر چیزی هستیم و یا بر آن تمرکز می‌کنیم، بیشتر آن را می‌بینیم. اگر بخواهیم یک ماشین ۲۰۶ سفید بخریم، خیلی زود متوجه می‌شویم که اکثر ماشین‌هایی که می‌بینید ۲۰۶ سفید است.
این همان چیزی است که در زمان بد بینی برای شما اتفاق می‌افتد. اگر شما فکر می‌کنید بد شانس هستید، در حال جذب این بد شانسی هستید. شاد بودن در حالی که تفکرات شما منفی است بسیار سخت هست.
 

 
راه حل:نیمهٔ پر لیوان را ببینید. خوش بین باشید. حس شوخ طبعی بسیار به شما در خوش بینی کمک می‌کند. اتفاقات خوبی که برای شما می‌افتد را ثبت کنید؛ و به خود بگویید «عالی است. همیشه اتفاقات خوب برای من می‌افتد.».
بسیار خوب. این ۷ دلیل اصلی بود که موجب می‌شوند شما شاد نباشید. البته همراه با ۷ راه حل کوچک برای ان‌ها.
شادی و خوشحالی اهمیت زیادی دارد.
شادی کیفیت زندگی شما را بالا می‌برد.
این حق شماست که کیفیت زندگی‌تان بالا باشد.
اگر شاد نیستید، کدامیک از دلایل بالا موجب این حالت در شما شده است؟
اگر شاد هستید، چگونه به آن رسیده‌اید؟ برای شادی چه راه های دیگری شما پیشنهاد می‌کنید ؟
حتماً شما هم راه های دیگری می‌دانید. آن‌ها را به ما بگویید.




هیچ نظری موجود نیست: