جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

طنزنامه خلقت!

       طنزنامه خلقت!

 



خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
 
Picture of a Donkey Kicking out one Hind Leg

خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد


خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.

 
excited alert puppy wagging his tail with a bone in his mouth 

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.

 
Picture of a Cute Little Monkey with Big <br /> Ears
میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و  به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

 
goofy looking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie

انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،
به من بده.


و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند !!
 
Picture of  a Father Giving his Son a Horse Ride
و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد

 
frantic dad trying to multi task and work on the computer and iron at the same time with children causing chaos

و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!

 
Picture of an Angry Old Man Waving his Cane

و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!



هیچ نظری موجود نیست: