جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

با مردان وزنان پير سربسر نگذاريد

با مردان وزنان پير سربسر نگذاريد

         

آنقدر معنی داشت که ناچار شدم آنرا برگردان پارسی کنم.
 
تا بلکه برخی که جوان فکر میکنندو ميخواهند همه کارها را توسط جوانان انجام دهند ويا با نيرنگ سرديگران کلاه بگذارند، بدانند که کاری که پيران می کنند با خرد و تجربه میکنند.
باهم میخوانيم.
 
 
 
 

مامور اداره ماليات (Finanzamt) تصميم ميگرد تا پدر بزرگ پيری را حسابرسی بکند و اورا با فرستاده احضاريه ای به اداره ماليات فرامی خواند. حسابرس اداره ماليات شگفت زده می شود هنگامی که می بيند پدربزرگ همراه وکيلش به اداره آمدند. حسابرس می گويد: «خوب آقا؛ شما زندگی بسيار لوکس وفوق العاده ای داريد ولی شغل تمام وقتی هم نداريد، که می تواند گويای اين باشد که شما ميگوييد ازراه قمار اين پولهارا بدست می آوريد. خاطرجمع نيستم اداره ماليات اين موضوع را باور دارد.
پدربزرگ پاسخ میدهد من يک قماربارز ماهری هستم آيا حاضرید آنرا با يک نمايش کوچک ثابت کنم؟
حسابرس فکری میکندوپاسخ میدهد اشکال ندارد.
پدربزرگ میگويد، با شما هزار دلار شرط میبندم که چشم خودم را گاز بگيرم. حسابرس يک لحظه فکر میکند و می گويد. شرط. پدربزرگ چشم شيشه ای خودرا در می آوردو آنرا گاز میگيرد. حسابرس چانه اش از شگفتی می افتد.
پدربزرگ می گويد، حالا با شما شرط دوهزار دلار میبندم که می توانم چشم ديگرم را هم گاز بگيرم. حالا که حسابرس میداند پدر بزرگ نمی تواند از هردوچشم نابينا باشد فوری شرط را می پذيرد. پدربزرگ دندان های مصنوعی اش را درمی آورد و چشم بينای ديگرش را گاز میگيرد. حسابرس همانطور که در شگفتی بود بسيار ناراحت است که سه هزار دلار به اين مرد باخته است و وکيل اين آقا هم شاهد ماجرا است، دراين زمان بسيار ناراحت واعصابش خط خطی است.
پدربزرگ می گويد میخواهی دوبرابر بکنی يا بی حساب بشويم، شش هزار دلار باشما شرط میبندم که اين سوی ميز شما بايستم و از اينجا به آن سبد آشغال ادرار کنم بدون اينکه قطره ای به زمين بين ايندو بريزد. حسابرس که دوبار سوخته بود بسيار محتاط است و با دقت نگاه ميکند و تصميم میگيرد که امکان ندارد اين پيرمرد بتواند چنين هنری را از خود نشان بدهد بنابراين می پذيرد. پدربزرگ در کنار ميز تحرير می ايستد و زيپ شلوار را بازمیکند ولی باوجوداينکه با فشار لازم کاررا انجام میدهدولی نمی تواند جريان را به سبد آشغال برساند وبنابراين تمام ميز حسابرس را حسابی آلوده و مرطوب میکند.
حسابرس نمی تواند از خوشحالی در پوست بگنجد، وباخودمیگويد يک زخم باخت را به يک پيروزی مبدل کردم.
ولی وکيل پدربزرگ را میبيند که سرش را ميان دستهايش گرفته است، میپرسد شما حالتان خوب است؟ وکيل پاسخ میدهد «نه واقعا نه» امروز بامدادان هنگاميکه پدربزرگ به من گفت به منظور حسابرسی احضاريه دريافت داشته بامن 25 هزار دلار شرط بست که به اينجا بيايد و به سرتاسر ميزتحرير شما ادرار خواهد کرد و با اينکارش شما بسيار هم خوشحال خواهيد بود.
من همه اش بشما میگويم! با مردان وزنان پير سربسر نگذاريد.!

هیچ نظری موجود نیست: